همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم


نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو
نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم


نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم


به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم


سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه
بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم


تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم


اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم:
که من یک شاعر درباری‌ام مداح سلطانم

سید حمید رضا برقعی


با سياه شدن تربت كربلاي جانمازم فهميدم،

هنوز هم كه هنوز است مبدل السيئات بالحسنات مان توي...

... وَ بَحَبْلِ مَنْ اَعْتَصِمُ اِنْ قَطَعْتَ حَبْلَكَ عَنّى،
و به سر رشته چه كسى چنگ زنم اگر تو رشته ات را از من قطع كنى؟  

فَيا سَوْاَتاهُ غَداً مِنَ الْوُقُوفِ بَيْنَ يَدَيْكَ، اِذا قيلَ لِلْمُخِفّينَ جُوزُوا، وَ لِلْمُثْقِلينَ حُطُّوا،
 پس چه رسوايى است فرداى قيامت هنگام توقف پيش رويت در آن هنگام كه به سبك باران گويند: بگذريد و به سنگين باران گويند فرو ريزيد 

 اَفَمَعَ الْمُخِفّينَ اَجُوزُ، اَمْ مَعَ الْمُثْقِلينَ اَحُطُّ،
 آيا (در آن وقت) با سبكباران مى گذرم يا با سنگين باران سقوط كنم ؟ 

 وَيْلى كُلَّما كَبُرَ سِنّى كَثُرَتْ ذُنُوبى، وَيْلى كُلَّما طالَ عُمْرى كَثُرَتْ مَعاصِىَّ، فَكَمْ اَتُوبُ وَكَمْ اَعُودُ، اَما آنَ لى اَنْ اَسَتَحْيِىَ مِنْ رَبّى ...واى برمن كه هرچه بيشتر از سن من مى گذرد گناهانم بيشتر مى شود واى برمن كه هرچه عمرم طولانى تر مى شود نافرمانيهايم زيادتر مى شود . پس چقدر توبه كنم و چقدر (دوباره) برگردم آيا زمان آن نرسيده كه از پروردگارم شرم كنم ... ؟ 

قسمتي از مناجات مسجد زيد